بایگانی، آرشیو

 

 

Unbenannt
روزنامه انقلاب اسلامی را می توان به مثابه تجربه‌ای خاص و البته به شدت درس‌آموز از تاریخ آزادی بیان در دوران اخیر دانست که مانند صفحه‌ای هرچند کوتاه ولی خواندنی به سبک خاص خویش از دوران نوزادی انقلابی سخن می‌گوید که مثل خود روزنامه در اندک زمانی مجبور به هجرتی دوباره از وطن به مثابه زمان و مکان تحقق آزادی انسان شد. بنابراین بررسی و مطالعه آن، به خصوص برای نسل بعد از انقلاب که آن شور و غوغای ایجاد شده در فردای یکی از بزرگترین انقلابهای کلاسیک پایان قرن بیستم را از نزدیک تجربه نکرده است، شاید از بسیاری ابعاد می‌تواند هیجان‌انگیز باشد.

گرچه تاریخچه روزنامه انقلاب اسلامی از بدو تأسیس تا توقیف خودسرانه آن به حکم آقای لاجوردی و به دستور مستقیم آقای بهشتی رئیس قوه قضائیه وقت و فراز و نشیبهای آن از جهات مختلف در کتاب «روزنامه انقلاب اسلامی در مسیر تاریخ» آمده است، اکنون که به همت و کوشش چند نفر از دوستان آزادیخواه تمامی نسخه‌های روزنامه برای دسترسی محققان، پژوهشگران و عموم مردم در سایت قرار می گیرد، بی مناسبت نیست چند نکته را به هدف روشنایی بیشتر در باره این پدیده خاص دوران بهار انقلاب ایران و وجوه سیاسی و فکری مرتبط با آن عنوان کنم.

 

1. محققان و پژوهشگرانی که به متن روزنامه مراجعه می‌کنند خوب است به این نکته توجه کنند که بستر نشر روزنامه چه زمان و مکانی است. در آن دوران بنا به دلایل خاص انقلابی و سیاسی و اجتماعی و حتی دینی -  که جای پرداختن به آن ها اینجا نیست- این طور نبود که هر حقیقتی را بشود افتابی کرد. بسیاری از سخنها و رفتارها بطور سربسته و با ایماء و اشاره مورد اشاره قرار می‌گرفت زیرا از دید ما در آن زمان جامعه آن وقت بیش از این را تحمل نمی کرد. پس بر خواننده است که دست از تحقیق و وارسی نکشد و هرجا را که برایش ناروشن بود به کمک دیگر منابع در اختیارش، مثل کتابهای منتشر شده، به زیر روشنائی ببرد.  درکتاب «روزنامه انقلاب اسلامی در مسیر تاریخ» بخشی از این ناگفته ها  بیان شده است و بویژه برای نکاتی که در سرمقاله‌هائی که به قلم اینجانب بوده است،    توضیح‌های لازم آمده است. 

 

2. روزنامه انقلاب اسلامی بر اساس یک اندیشه نسبتا منسجم در باره نسبت انسان- در وطن- با دین-درآزادی شکل گرفته بود. کوشش ما در روزنامه این بود که از طریق بیان دینی نشان دهیم که تا حد امکان اندیشه و عمل و گفتار مبتنی بر آزادی را نباید با مؤلفه های قدرت درآمیخت، بلکه تا آنجا که به وسع بشری‌امان می رسد- که هیچگاه نیز به کمال نخواهد بود، ضمن آنکه بیان آزادی را شفافتر ارائه کنیم، با شالوده شکنی از بیانها و رفتارهای عمومی به خصوص نزد دولتی ها و اصحاب قدرت نشان دهیم که راه از بیراه کدامست.  ما با تمام وجود و با بضاعت نه چندان زیاد علمی وآگاهی دینی خود و دیگران آنچه در توان داشتیم به‌ طرق مختلف برای تنویر افکار عمومی وبرانگیختن مردم به حفظ آزادی بدست آمده و غفلت نکردن ازآن  بکار بردیم. اما افسوس و صد افسوس که نه تنها مردم بلکه غالب روشنفکران دینی اولاً دین را بیان قدرت می‌دانسته و همچنان می‌دانند و ثانیاً در دام دین فروشان و دین ستیزان و تزویر و ریا گرفتار آمده، و انقلاب اسلامی را به تلاشی دوباره برای برقراری انواع رابطه قدرت فهم می کردند. بیشتر این کسان از زبان آقای خمینی به دین خود می نگریستند و نه ضابطه های بیان آزادی و نه حتی به قول و قرارهای داده شده بوسیله همین آقای خمینی در پاریس یعنی زمانی که خارج- از- قدرت بود.

اهداف اصلی و مورد قبول دست اندرکاران روزنامه انقلاب اسلامی بنابر اساسنامه عبارت بود از:

یک- سامان و سازمان دادن مبارزه آزادیخواهان و استقلال طلبان در مقابل استبدادگرایان و انحصار طلبان.

دو- تحقق بخشیدن و جا انداختن بحث آزاد به منظور دستیابی به حل مسائل کشور و حذف اسلحه و قدرت برای ارائه راه حل مسائل کشور.

سه-  جریان آزاد اندیشه و اطلاعات و انتشار نظرات و دیدگاهای صاحب نظران.  

 چهار- حفظ و حراست از منزلت، حرمت و شرافت انسانها از دستبرد انحصارگران و  دفاع از آزادی و حقوق فردی و اجتماعی.

پنج- عرضه دین، بعنوان بیان آزادی و آزادی بخشی  و مبری کردن آن از بیان قدرت. 

شش ـ نشان دادن کاربرد سیاست موازنه منفی (عدمی) در ابعاد مختلف آن بمنظور تنها روش دستیابی به آزادی و استقلال چه در عرصه کشور و چه در عرصه فردی و اجتماعی و یا بعبارت ساده‌تر نه زیر بار ظلم رفتن و نه ظالم بودن نسبت به خودی و بیگانه.  

هفت ـ مطرح کردن آزادی و استقلال بعنوان دو روی یک سکه، در ابعاد گوناگون آن و بدست دادن ضابطه و معیار برای سنجش آن و تشخیص سره از ناسره و حفظ آن از دستبرد انحصارگرایان و مستبدان.

 

3. روزنامه انقلاب اسلامی از آغاز نشرش در 29 خرداد 58 تا 17 خرداد 60 که با چراغ سبز آقای خمینی و زیر نظر اقای بهشتی به هدف تنگتر کردن حلقه محاصره علیه رئیس جمهور منتخب ملت ایران توقیف شد، شاهدی عینی از یکی از پر حادثه ترین دوران تاریخ معاصر است.   اما زمینه فکری این کار به پیش از انقلاب برمی‌گردد. در سالهای 57-56 و حتی قبل از آن، آقای بنی صدر و بعضی از دوستانشان فکر ایجاد روزنامه و یا مجله ای مستقل را در ایران در سر می‌پروراندند.  بارها صحبت شده بود که برای موفقیت در تبعید و حفظ و حراست از آزادی و استقلال  و حقوق فردی و اجتماعی در دنیای امروز، روزنامه می‌تواند نقش مهمی بازی کند. آقای بنی صدر در همان بدو ورود به تهران و شرکت در جلسات سخنرانی، بحث آزاد و پرسش و پاسخ را  در رابطه با "مسائل عقیدتی و راه حل مسائل کشور" با شرکت تمامی گروه ها و دسته‌ها مطرح کرد که انصافا در همه جا با استقبال عامه مردم مواجه شد. آقای خمینی ابتدا قول داد که بحث آزاد با شرکت تمام گروه‌ها و دسته‌ها در رادیو و تلویزیون دنبال شود و از آقای بنی صدر به‌عنوان نماینده خودش یاد می‌کرد و حتی اعلام کرد تمام گروه ها و دسته ها می توانند با نماینده ما در بحث آزاد در رادیو و تلویزیون شرکت کنند و مسائل خود را مطرح سازند ولی بعد از انجام یک دو بحث آزاد، بحث قطع شد.

با این وجود، بی انصافی است اگر همه بار انحراف از گفتگو و بحث آزاد را برشانه مستبدانی مثل آقای خمینی قرار دهیم زیرا وقتی قرار بر این شد که بحثهای آزاد از رسانه های گروهی منتشر شود و در اختیار همگان قرار بگیرد، برخی گروهها و سازمانهای سیاسی همچون سازمان مجاهدین خلق تن به بحث آزاد ندادند و راه خود را پیش گرفتند. 

 

4. بعد از چند ماه بحث و گفتگو در باره شیوه کار، و بررسی و سنجش جوانب حرفه ای کار، آقای بنی صدر در سخنرانیها و اجتماعات مختلف اعلان کرد که قصد دارد با کمک فکری و مالی مردم روزنامه‌ای تأسیس کند و از مردم خواست که هر کس هر گونه کمکی چه از نظر مالی و چه از جنبه‌های فکری از دستش برمی آید، در اختیار ما قرار دهد.  به سرعت دستهای بسیاری از درون جامعه مدنی برای کمک به ما برخاست. بلافاصله بعد از فراهم شدن مقدمات کار و تعیین هیأ ت امناء، صاحب امتیاز و مدیر مسئول روزنامه آقای بنی صدر، علیرضا نوبری را به‌ عنوان سردبیر روزنامه به هیأت امناء معرفی کرد. 

 

5. برای اسم روزنامه، نام‌‌های متعددی پیشنهاد شده بود: توحید، انقلاب اسلامی، طلوع فجر، عدالت، آزادی، رسالت، و... از بین تمام نام‌های پیشنهادی توحید، انقلاب اسلامی و رسالت انتخاب شد و آقای بنی صدر در دیداری که با آقای خمینی داشت، به منظور احترام به ایشان، این سه اسم را به ایشان نشان دادند و به ایشان پیشنهاد کردند که کدام یک از این نام ها را برای نامگذاری روزنامه بیشتر می پسندند؟ آقای خمینی هم " انقلاب اسلامی" را بیشتر پسند کردند و بدینسان روزنامه "انقلاب اسلامی" نامیده شد. و اولین شماره روزنامه در تاریخ 29 خرداد ماه 1358 برای عموم انتشار پیدا کرد و تا 17 خرداد 60 که روزنامه تعطیل گردید، جمعاً  557 شماره منتشر گردید.

 

6. هرچند هیچکدام از ما کسانی که در کادر هیأت تحریره کار می کردند تجربه ملموسی از چگونگی کم و کیف کار، در یک روزنامه یومیه را نداشتیم اما در قسمتهای مختلف اقتصادی، حقوقی، سیاست داخلی و خارجی، و... افراد کاردان و متخصص وجود داشت و به لحاظ تهیه مقاله، سرمقاله، گزارش و مطالبی از این قبیل مشکل چندانی وجود نداشت.  اولین بار بود که همگی انتشار روزنامه را تجربه می‌کردیم و به مرور به مشکلات کار و خم و چم آن آشنا می‌شدیم. واضح است روزنامه به لحاظ طبیعت کار، با در آوردن مجله ماهانه و یا هفتگی کاملاً متفاوت است. گزارشها، خبرها، مقاله‌های مختلف، رویدادها و... بایستی همان روز آماده شده و همۀ صفحات روزنامه در ساعت معینی صفحه‌بندی شده و برای چاپ در اختیار چاپخانه قرار گرفته باشد. در اوایل کار، این عمل برای ما فوق العاده شاق بود و ما  با چند برابر کردن ساعت کار در بعضی قسمتها، نداشتن تجربه و تخصص را جبران می‌کردیم. ایمان به راهی که در آن قدم گذاشته بودیم، استقلال، اعتماد به خود و توانائی، نکات قوی بود که در ما وجود داشت که بسیاری از کمبودها را جبران می‌کرد. بدین علت از سختی کار نمی ترسیدیم و با سختکوشی مشکلات روزانه و عدیده نشر را یکی پس از دیگری حل می‌کردیم.

 

7. بد نیست که در همین جا مختصری در مورد شمارگان روزنامه بیان کنم. روزنامه انقلاب اسلامی در ابتدای کار با تیراژ 80 هزار شروع کرد  و ازاواخر زمستان 58 و اوایل سال 59 تیراژ روزنامه رو به فزونی نهاد و از شهریور 59 به بعد تیراژ آن به سرعت سیر تصاعدی پیدا کرد و به 120، 180، 200، 320، 400 و 450 هزار رسید.  بعد از فزونی گرفتن تیراژ روزنامه و حل بعضی از مشکلات دست و پا گیر اولیه در نشر روزنامه، اینجانب در آذر ماه سال 59 برای تحقیق و بدست آوردن میزان نسبتاً واقعی تقاضا برای روزنامه به بعضی از استانهای مختلف کشور سفر کردم. درمجموع به این نتیجه رسیدم که که میزان تقاضای جدی و فعال برای روزنامه در کل کشور بیش از یک میلیون نسخه است که البته چاپ چنین تیراژی نیاز به برنامه ریزی و امکانات دیگری از قبیل چاپخانه مستقل، تهیه کاغذ مصرفی مطمئن و از این قبیل داشت که در آن موقع با مشکلاتی که ناشی از درگیری خط استقلال و آزادی با هواداران استبداد فقاهتی از هر جهت ما را احاطه کرده بود، میسر نبود.

 

8. با وجودی که عده ای از کارکنان روزنامه چندین ماه بدون حقوق و مزایا و فقط با نیت خدمت و انجام امر خیر خدمت کرده بودند ولی به هر حال زندگی آنان نیز می‌بایست از جائی تأمین شود. روزنامه از این جهت نیز یک تجربه جدید را پیگیری کرد. برای به سرانجام رساندن حقوق ماهانه کارکنان، کوشش شد که با مطالعه دستمزدهای مختلف در کشور، سیستم حقوقی ای بدون در نظر گرفتن درجات مختلف ناشی از مدرک تحصیلی بلکه با توجه به تعداد عائله، مسئولیت، تحصیل، سن، مسکن، و... که برای همه مناسب و عادلانه باشد، در روزنامه برقرار شود. بعد از مطالعه و مشورتهای گوناگون لیست حقوقی مناسبی تهیه گردید که در آن حقوق پایه تمام کارکنان در بخشهای مختلف خیلی به هم نزدیک بود و مثلاً داشتن دیپلم، لیسانس، فوق لیسانس، دکترا و... به لحاظ حقوق پایه چندان اختلاف با هم نداشت.

 

به‌ عنوان نمونه اینجانب که در موقع تکمیل شدن لیست حقوقی کارکنان، مدیر مسئول و به لحاظ مالی رئیس هیأت مدیره و مدیر عامل بنیاد بودم، با داشتن دو فرزند و و منزل اجاره ای، ماهانه مبلغ شش هزار تومان دریافت می‌کردم. از این مبلغ 50 % آن مستقیم بابت اجاره خانه پرداخت می‌شد و 50 % باقی مانده مخارج ماهیانه خانواده بود. هیچ نوع امتیاز و یا پاداش دیگری هم در میان نبود. با همه کارکنان در مورد این نظام حقوقی مشورت شده بود و همه از لیست تهیه شده راضی بودند.

 گرچه روزنامه دولت مستعجل بود ولی همین مدت کوتاه از حیات خود، احدی از کارکنانش از وضع مالی شکایت نداشت و با وجودی که حقوقها در آن موقع نسبت به جاهای دیگرشاید کمی نازلتر بود، اما هرچه بود همه با هم برادرانه از امکانات برابر برخوردار بودند و این مایه آرامش و دلخوشی آنان بود. 

نکته دیگر که ذکر آن باید رفت این که کارکنان روزنامه برای کسب درآمد سرشار و حقوق مکفی به روزنامه نیامده بودند، بلکه قریب به اتفاق آنان از روی اعتقاد و به خاطر اهدافی که روزنامه بدان منظور تأسیس شده بود جذب روزنامه شده بودند. وحتی مسئول امور حسابداری، آقای ...، مسئول امور مالی مرحوم سید علی اصغرحسینیان، آقای محمد محمدی اردهالی از هیأت امناء و مسئول بخشی از کارهای تدارکاتی خارج از روزنامه و نیز سایر اعضای هیأت امناء که هر کدام در جای خود، امری از امور روزنامه را تقبل کرده بودند، تا آخرین روز بدون کوچکترین پاداش مادی به خدمت خود ادامه دادند که اجر همه آنان با خداوند باد.

 

9. در تحریریه هر بخشی مستقلاً کار خود را می‌کرد و سردبیر هم با مشورت سرپرست‌های بخشها، بر امور نظارت نسبی داشت و چون غالب اعضاء اصلی تحریریه به لحاظ عقیده دور هم جمع شده بودند و نه به لحاظ انتخاب شغل، لذا هر کسی خود را مسئول همه امور می‌دانست و غالباً دوستان و همکاران خود را در بهبود بخشیدن روزنامه و پاسداری از خطوط فکری آن بویژه گسترش آزادیها، حفظ استقلال کشور از دخالت بیگانگان و عوامل داخلی و خارجی آنها و استقرار حکومت ملی اسلامی، احساس مسئولیت می‌کردند.  بدین خاطر تا جائی که ممکن بود، همه مراقب بودند که خطوط اصلی روزنامه که هر از گاهی از زبان آقای بنی صدر بیان شده بود و یا دوستان در مورد آن بحث کرده بودند، حفظ شود. 

 

10. در کادر اصلی روزنامه و بویژه هیأت تحریریه آن در دو نوبت تغییرات وسیعی پیش آمد که اثر آن تغییرات در روزنامه کاملاً مشهود بود و زمانی طول کشید تا آن تغییرات ترمیم شد: نوبت اول تغییر، پس از استعفای مرحوم مهندس بازرگان نخست وزیر دولت موقت و تشکیل دولت شورای انقلاب است. پس از استعفای دولت موقت، آقای خمینی شورای انقلاب را مأمور تشکیل دولت کرد.

نظر به اینکه در دولت شورای انقلاب آقای بنی صدر وزیر اقتصاد و دارائی و سرپرست وزارت خارجه شد، بخشی از اعضای کادر هیئت تحریریه به بانک مرکزی و وزارت خارجه منتقل شد. آقای علیرضا نوبری، سردبیر روزنامه، و آقایان مرتضی عبداللهی، اسفندیار رشید زاده و کاوه کامران در بانک مرکزی مشغول کار شدند. آقای سعید سنجابی و خانم سودابه سدیفی و... به وزارت خارجه رفتند. نوبت دوم تغییر پس از انتخاب آقای بنی صدر به ریاست جمهوری ایران است. در این نوبت عده ای دیگر به بخشهای مختلف دفتر ریاست جمهوری رفتند. علاوه بر این‌ها کسانی که قبلاً به وزارت خارجه رفته بودند نیز به دفتر ریاست جمهوری منتقل شدند. بعد از انتخاب آقای بنی صدر به ریاست جمهوری تقریباً اکثر مسئولین بخشهای شهرستان، کارگری، اقتصادی، فرهنگی، سیاست خارجی، اداری و سردبیری یا به بانک مرکزی و یا دفتر ریاست جمهوری رفته بودند. صاحب امتیاز و مدیر مسئول آقای بنی صدر هم در مقام ریاست جمهوری انجام وظیفه می کرد. مسئولین بعضی از بخشها، بعضی از افراد آن بخش را نیز با خود برده بودند. کمی بعد از انتخاب آقای بنی صدر به ریاست جمهوری، همۀ دوستان و آقای بنی صدر، جهت مشخص کردن وضعیت جدیدی که روزنامه با آن روبرو بود، در جلسه ای که در منزل اینجانب ای تشکیل شد، شرکت کردند.

 

نظر به اینکه آقای بنی صدر ریئس جمهور بود، دیگر نمی‌توانست و نه به صلاح بود که مسئولیت روزنامه به‌عهده‌اش باشد. سردبیر هم که رئیس کل بانک مرکزی شده بود لازم بود تغییر کند. بعد از کمی بحث و بررسی پیرامون جوانب مختلف کار در مورد فضای خالی روزنامه و اینکه چه کسانی حاضر هستند، مسئولیت روزنامه را بعهده بگیرند، بالاخره قرعه فال به نام من اصابت کرد. از مهمترین علتی که مسئولیت روزنامه را پذیرفتم اولاً این بود که از بدو فکر تأسیس روزنامه تا فراهم شدن مقدمات کار و راه اندازی آن، با عشق و علاقه در جریان تمام امورآن قرار داشتم و هرچه که از دستم بر می‌آمد، در انجامش کوتاهی نمی کردم و ثانیاً در این دوره اشراف نسبتا کاملی به همه امور آن پیدا کرده بودم و ثالثاً  در طول این مدت با بیشتر اعضای تحریریه چه کسانی که از خارج آمده بودند و چه داخلی‌ها، دوستی برقرار شده بود و بالاخره، روزنامه را بخشی از زحمات خودم تلقی می‌کردم و نگران وضعیت و آینده اش بودم.

 آقای سید جمال الدین موسوی هم که در بخش فرهنگی روزنامه کار می کرد، برای سردبیری نامزد کردند و او هم پذیرفت. سپس آقای بنی صدر طی حکمی مدیر مسئول و صاحب امتیازی  روزنامه را  در اختیار اینجانب قرار داد. اما هیأت امناء به ویژه آقایان حسینیان و محمدی اردهالی مخالف بودند که نام آقای بنی صدر از شناسنامه روزنامه برداشته شود.  با بررسی جوانب  مختلف کار  قرار شد، نام آقای بنی صدر بعنوان صاحب امتیاز باقی بماند و ایشان تنها مرا بعنوان مدیر مسئول به اداره کل مطبوعات داخلی معرفی نمایند. با آقای بنی صدر تماس گرفته شد و استدلالهای مختلف را برایشان توضیح دادم، ایشان نیز قبول کردند که نامشان در شناسنامه روزنامه باقی بماند و در نامه دیگری مرا بعنوان مدیر مسئول به ارشاد معرفی کردند.   

 

  در دفتر روزنامه، خارج از مسائل کاری همه گونه رابطه دوستی، نزدیکی و یگانگی برقرار بود. همکاران روزنامه در طول این مدت مرا شناخته بودند که به کسی چیزی نمی گفتم که خود عامل به آن نباشم. هر آنچه که پیشنهاد می کردم و یا تذکر می دادم، به حق و یا ناحق خودم به آن وفا دار بودم. 

این وضعیت باعث شد که دوستان و همکاران بر فعالیت خود بیفزایند و با کار بیشتر بتوانیم خلاء ها را ترمیم کنیم. البته این نکته را نباید فراموش کرد که محبوبیت آقای بنی صدر در آن دوران و اینکه به هر حال این روزنامه متعلق به او و مهمترین صدائی است که با پشتوانه او به دفاع از حقوق و آزادی مردم برخاسته و مبلغ اسلام بعنوان بیان آزادی است، به ما در حل مسائل خود کمک می کرد.

 

11. حقیقت این است که چون آقای بنی صدر در مقابل خود کامگی روحانیت قدرتمدار و نیروهای تندرو هوادار آنها به تدریج به صورت رهبر اپوزیسیون در آمده بود و علیرغم میل باطنی‌اش وارد منازعه ناخواسته ای با آنها شده بود، هم جامعه و هم سران رژیم ما را به چشم شرکت کننده در این نزاع می‌نگریستند و تا زمانی که امیدشان از رئیس جمهور بنی صدر قطع نشده بود سران و ارگانهای مختلف رژیم فقاهتی، در برخورد با ما در روزنامه نیز سعی نمی‌کردند که همۀ پلها را پشت سر خود خراب کنند و از این رو در زمانهای مختلف متناسب با وضعیت نزاع و حس قدرتی که در خود داشتند شل و سفت می کردند. این نوع برخورد حتی تا  بعد از دستگیریم وقتی در 25 خرداد 60 از زندان دیزل آباد کرمانشاه به زندان اوین منتقل شدم و آقای کچوئی رئیس زندان اوین را در آنجا ملاقات کردم، هنوز وجود داشت. در حقیقت آنها و در رأس همه آقای خمینی ما را نمد مال می‌کرد. غیر مستقیم از جانب آقای خمینی در فشار بودیم و ایشان به عناوین مختلف کوشش می‌کرد که ما رابه خودسانسوری وادارد. اینگونه دخالتهای شخصی آقای خمینی در سلب حقوق و آزادیهای اساسی مردم و رسانه ها بی سابقه هم نبود؛ او هنوز کارش به جایی نرسیده بود که  خود  مستقیم دستور داد که از پخش کتاب اقتصاد آقای مطهری  که به وسیلۀ آقای غفاری ناشر کتاب های مطهری چاپ شده بود جلوگیری و بلکه آن را خمیر کنند (پس از بحران و آرامش و چالش، هاشمی رفسنجانی، ص 273 و   103 ).  و یا در سال 62 مستقیم دستور می‌دهد که روزنامه اطلاعات تا اطلاع ثانوی توقیف و چاپ نشود. (گوشه ای از خاطرات سید محمود دعائی، ص 205-201) . سرانجام در جلسه هیئت سه نفره در تاریخ 30/1/60، که من در آن شرکت داشتم، بر من معلوم شد که عنقریب روزنامه بسته خواهد شد. وسر انجام چون موفق نشدند که ما را به خود سانسوری وادار کنند،  با چراغ سبز ایشان و دستور آقای بهشتی رئیس قوه قضائیه و حکم اسدالله لاجوردی دادستان مرکز روزنامه را تعطیل کردند. 

 

12. بنابر اهمیت شناخت دینامیسمهایی که در کار اهل رسانه موجب می‌شود خود دست‌اندرکاران آن در امر سانسور پیشقدم شوند لازم است توضیحی در باره روند خودسانسوری ماههای آخر روزنامه ارائه شود. به طور کلی، در کشورهایی که دولت قانونمدار شکل نگرفته است رسانه ها مواقعی که در فشار قرار می گیرند، از درون ساختار خود یا از فشار بیرون، خودآگاه و یا ناخود آگاه،  یک نوع خودسانسوری به آنها تحمیل می شود که به تدریج به دردی بی درمان بدل می شود که رسانه و مخاطبان آن بهای سنگینی برای این بلیه می پردازند زیرا شجاعت مدنی را که لازمه کار روزنامه نگاری در دوره‌های استبدادی است از دست می‌دهند. قبل از اینکه روزنامه متولد بشود و حتی قبل از اینکه ما به ایران بیائیم، یکی از هدفهای خود را مبارزه با سانسور و خودسانسوری قرار داده بودیم. به این نتیجه هم رسیده بودیم که سانسور خوب و بد وجود ندارد، سانسور سانسور است. این هم برمن مسلم بود که اگر بخواهیم با سانسور مبارزه کنیم، باید بهای آن را بپردازیم. اصلاً آقای بنی صدر و دوستان و همکارانش از جمله به خاطر مبارزه با سانسور به تأسیس روزنامه همت گماشتند. حداقل وفاداری به این اصل این بود حال که روزنامه دایر شده است، خود مسئولین روزنامه بطور نسبی به آن وفادار باشند و در این خط بمانند. اینکه می‌گویم نسبی به این علت است که به نظر من امکان ندارد که انسان بطور مطلق هر اندازه هم که کوشش بخرج بدهد خود را از تاریخ، فرهنگ، وابستگی عقیده ای و سیاسی، محیط تعلیم و تربیت، علائق مختلف که انسان را احاطه کرده است، منافع مالی  - وحتی معنوی- که برای خود متصور است، و حقانیت به راه و روشی که برگزیده خود را مطلقاً رها کرده باشد. آنهائی هم که می گویند ما مطلقاً بیطرفانه تحقیق و قضاوت می کنیم و مدعی نگاه فارغ از منافع به مسائل هستند، به نظر من، حرف باطلی را بیان می‌کنند.

 

خوب است همینجا شهادت دهم که در روزنامه از جانب آقای بنی صدر که اولین مدیر مسئول بود مشکلی از باب سانسور نداشتیم. البته مواردی پیش آمده که روزنامه مطلبی را منتشر کرده وایشان آن مطلب را در روزنامه انتقاد کرده بود که شاید هم در نهایت می شد فهمید که حق هم به جانب نویسنده بوده است. اما چون  ایشان عقیده داشت که هر کسی باید بدون اینکه کسی بالاسرش باشد کار خود را انجام دهد، به همه اعتماد داشت و حتی در حد نظارت هم در امور روزنامه دخالت نمی‌کرد و هر بخشی، خود مسئول کار خود بود. نه تنها روزنامه در کل مستقل عمل می‌کرد بلکه مسئولین هر بخش نیز مستقل عمل می‌کردند. البته اگر مشکلی در کار روزنامه پیش می آمد در جمع با ایشان مطرح می‌شد و مسئله حل می‌گردید. گمان نمی کنم، در میان مطلعین، موافقین و یا حتی مخالفین آقای بنی صدر، شک و شبهه ای باشد که تا قبل از انتخاب به ریاست جمهوری، ایشان به کسی در روزنامه امر ونهی کرده باشد ویا مانعی بر سر راه انتشار مطلبی از هیچ کسی بر آمده باشد.

 

در زمانی که آقای بنی صدر در 5 بهمن 1358 به ریاست جمهوری انتخاب شد و من رسماً مسئولیت روزنامه را پذیرفتم، گرچه سردمداران جمهوری اسلامی و آقای خمینی و شاید اشخاصی دیگر، هر یک بنابر نوع تربیت فکری خود، تصور می کردند و یا می کنند که آقای بنی‌صدر  امر و نهی می کرده و یا می گفته که چه مطلبی در روزنامه بیاید و یا چه نیاید، حقیقت این است که نه آقای بنی صدر چنین شخصیتی داشت و نه من کسی بوده و هستم که حاضر به از دست دادن استقلال و آزادی خود باشم.

حتی یکباری که شورای انقلاب و آقای رئیس جمهور میثاقی امضاء کرده بودند که از جمله درآن آمده بود "رادیو تلویزیون نباید وسیله تسویه حسابهای گروهی و فردی باشد و باید خط عمومی انقلاب اسلامی و دولت اسلامی را تبلیغ کند"؛ "روزنامه ها نباید وسیله جنگ قدرت و بوجود آوردن و تشدید اختلافات شخصی قرار گیرند، در غیر این صورت باید بفوریت مؤأخذه شوند." و " دو روزنامه جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی باید روش تخریبی علیه یکدیگر راکنار بگذارند."   در سرمقاله روزنامه، در 9 تیر ماه 1359، تحت عنوان "در جوّ ابهام چیزی حل نخواهد شد" به میثاق امضاء شده شورای انقلاب که خود آقای بنی صدر نیز امضا کرده بود انتقاد کرده و آن را ناکارآمد خواندم.

 

البته نا گفته نماند، چون خطوط اصلی تفکر آقای بنی صدر و بویژه در مورد آزادی، استقلال و عدالت و کوشش برای تحقق آنها  در کشور را قبول داشتم و از راهنمائی‌های وی در زمینه‌های فوق برخوردار بودیم. بین روزنامه و ریاست جمهموری همکاری متقابل دو طرفه ای بر اساس استقلال و آزادی هر دو طرف بر قرار بود. به همین علت وقتی از جانب دوستان و همکاران آقای بنی صدر در فشار قرار می گرفتم از ایشان کمک و استمداد می طلبیدم.

 

13. میراث خاص آقای خمینی در تشویق ضدفرهنگ سانسور بر رسانه های منتقد در نوع خود قابل مطالعه است. او بنابر روحیه خشنی که داشت هرچند بسیار تلاش می کرد به آن وجه عرفانی و استعلایی ببخشد و با درک بسیار سطحی و قرون وسطایی که از پویشهای جامعه مدرن امروزی و به خصوص نقش رسانه ها به عنوان رکن دمکراسی ها در ذهن داشت، از شیوه های ایجاد ارعاب به سبک آخوندی و بنابر تئوری توطئه به شدت بهره می برد. آقای خمینی با روش و لحن و سیاق ویژه‌ای که در خطابه و منبر هفتگی و گاهی روزانه خود داشت کوشش می‌کرد که روزنامه‌ها و یا روزنامه های مورد نظر خود را به خود سانسوری وادار کند. وی که  آگاه بود که گفته هایش در جامعه چه انعکاس و اثراتی خواهد گذاشت و کسانی که باید عمل کنند چه برداشتی از آن سخنان خواهند داشت، با توجه به این نکته، به مناسبتهای مختلف بدون اینکه بطور مشخص نام روزنامه و یا روزنامه های مورد نظر خود را بر زبان آورد، در گفتارهای مختلف خود که جنبه تشر و تهدید داشت، اهل رسانه‌های منتقد حکومت آخوندی را مورد حمله قرار می داد. 

 

 ما از سال 59 و بویژه از نیمه دوم آن به بعد، به علت انتقاد از اعمال نادرست و غیر قانونی ارگانهای سرکوبگر یعنی کمیته ها، سپاه، دادگاههای انقلاب، جهاد سازندگی، تشکیلات مربوطه به روحانیت حاکم وامثال آن، بطور منظم، مستقیم وغیر مستقیم مورد غضب آقای خمینی قرار گرفتیم و پیامهای تهدیدآمیز آقای خمینی با همان شیوه ای که ویژه خودشان بود را دریافت می کردیم. بعضی آنها به نحوی بیان می شد که غیر مستقیم چماقداری و ضرب و شتم و اعدام و یا ترور را مشروع می‌ساخت و پیام و چراغ سبزی بود به چماقداران حزب جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، سپاه، کمیته ها و... که با ارعاب‌انگیزی و قلع و قمع کردن می شود جلوی مخالفین و روزنامه ها را گرفت و آنها را به خود سانسوری وادار کرد. ذکر دو نمونه از این نوع شیوه خاص آقای خمینی در اینجا کفایت می کند:

 

 در 25/8/59 و در ضمن یکی از منبرهای معمول خود چنین عنوان کردند: " این روزنامه ها نمی فهمند یا فهمیده عمل می کنند، چرا باید این روزنامه ها دامن بزنند به اینطور اختلافات، اختلافی که اشخاصی - چیز می کنند- طرح‌ریزیش می کنند که اگر این اشخاص پیش ببرند، نه تو روزنامه نگاری را و نه آن رئیس روزنامه را نخواهند گذاشت، تمامتان را از بین خواهند برد، آقا نقشه است شما را به بازی گرفته اند، جبهه را به بازی گرفته اند، نقشه است که شماها را از هم جدا کنند، دولت را از ملت، ملت را از دولت، رئیس جمهور را از مردم، مردم را از رئیس او، حالا بتدریج. آن روزی که دستشان برسد، اول کسی که در دولتی‌ها کشته می شود همین رئیس جمهور است، چشمهایتان را باز کنید... نباید به خودتان بیائید که دیگری توی روزنامه‌تان این غلط ها را نکند؟ روزنامه ها می خواهند که من یک وقت صدایم در بیاید؟ یک روزنامه به طرفداری آنطرف، یک روزنامه به طرفداری آن جمله ...چرا جلو روزنامه‌ها را نمی گیرید؟ مکرر من گفته ام به آنها، چرا نمی گیرند جلو روزنامه ها را؟ من بگیرم جلویش را؟ چرا جلو دهانشان را نمی گیرند؟ چرا جلو قلمشان را نمی گیرند؟"

و یا در15/10/59 صریحتر به اهل قلم حمله کرد و گفت:" توئی که حالا قلم بدست گرفته ای و برای همه می‌نویسی، از همه ارگانها انتقاد می کنی، آزادی ولی آیا شما در سه سال پیش از این می توانستی قلم را دست بگیری و یک کلمه راجع به یکی از این ارگانها صحبت کنی؟  قلمت را می شکستند، پدرت را در می آوردند. شما قدر آزادی را نمی دانید. الآن آزادی پیش بعضی اشخاص ملعبه شده است که هر چه دلشان می خواهد باید بنویسند و هر چه دلشان می خواهد باید بگویند...فرض کنید یک نفر در یک جا خطا کرد و یا فرض کنید که یک نفر هم عمداً مال کسی را مصادره کرد آنوقت بگوئید جمهوری اسلامی مثل رژیم شاهنشاهی است... اما فلان آدم در فلانجا کار را کرده است، فلان آدم را مثلاً کشته است آیا این به جمهوری اسلامی مربوط است؟ البته این به جمهوری اسلامی مربوط نیست، باید یک نفر آدم که خطا کرده جلویش را گرفت."

 

حمله‌ها و تهدیدهای فوق روشن است و من گمان نمی کنم که نیازی به توضیح داشته باشد که به ویژه روزنامه انقلاب اسلامی در نوک پیکان حمله های آقای خمینی بود  زیرا ما از جمله کسانی بودیم که بدون اغماض، اعمال خلاف قانون و ظلم و ستم کمیته ها، سپاه پاسداران، سران روحانی و چماقداران وابسته به آنها را بیان می‌کردیم. 

با وجود تمام این حمله ها از جانب آقای خمینی، نظر به اینکه ما وظیفه خود می دانستیم که از آزادی و حقوق فردی و جمعی تا جائی که امکان داریم دفاع کنیم، ما به راهمان که دفاع از حق بود، ادامه می‌دادیم و به نحوی از کنار این تهدیدها رد می شدیم و کوشش می کردیم که استقلال روزنامه را حتی با وجود تهدیدهای قدرتمداری مثل آقای خمینی هم تا جای ممکن و به هر قیمتی حفظ کنیم. و آقای خمینی هم به نظرم فهمیده بود که ما با این تهدیدها و بدتر از آن ارعاب نشده و حتی الامکان به خودسانسوری گرفتار نخواهیم شد.

علاوه بر همه اینها، از جانب به اصطلاح انقلاب و مقامات روحانی مسلک قضائی از ما به آقای خمینی شکایت می‌کردند.  نظر به اینکه غالب آنها روحانی و آخوند و وصل به آقای خمینی بودند و ایشان نیز در صدد حاکمیت آخوند در کشور بود، و اطرافیانش همه آخوند بودند، حرفها و شکایتها در او مؤثر واقع می‌شد و روز به روز حلقه محاصره ما را در رابطه با آقای خمینی تنگتر می‌کردند. 

با وضعیتی که روزنامه در اجتماع و افکار عمومی  پیدا کرده و آنها به عینه دیدند با وجود اینکه  رادیو و تلویزیون آقای بنی صدر را سانسور کرده بود، تا روزنامه آزاد بود، آنها قادر نشدند که صدای حق طلبانه مردم  را خفه کنند.  سر انجام چون دیدند که بدون تعطیلی روزنامه‌ها و بویژه روزنامه انقلاب اسلامی نمی توانند او را وادار به تن دادن به خواسته هایشان کنند، لذا به فکر افتادند که  اول  صدای او  را خاموش کنند و از این پس بود که قادر شدند به خواسته های خود برسند. روندی دقیقا شبیه آنچه رهبر کنونی جمهوری اسلامی یعنی سید علی خامنه‌ای در سال 78 با دولت اصلاح طلبان کرد. یعنی ابتدا مجاری رسانه ای اصلاح طلبان را قطع کردند و سپس از این طریق دولت را وارد بحرانهای روزمره کردند. 

 

14. سر انجام با توضیح دو دسته نظر و یا انتقاد که در مورد روزنامه انقلاب اسلامی عنوان شده است، به این مقدمه خاتمه می‌دهم 1- روزنامه  انقلاب اسلامی یکی از موجبات تضعيف و يا شکست دولت موقت بود و2- روزنامه  انقلاب اسلامی به خود بنی صدر انتقاد نکرده است.    

   گمان نمی کنم که کسی در راستگوئی، شهامت و شجاعت مرحوم بازرگان شک و شبهه ای داشته باشد که اگر به زعم خود چیزی را حق می پنداشت، با زبان ویژۀ خود آن را بیان نکند. خوشبختانه آن مرحوم تا در قید حیات بودند، کسانی را که چوب لای چرخ دولت موقت گذاشته‌اند معرفی  کرده است و نیازی به تفسیر و تاویل نیست. آن مرحوم در سخنرانی 22/11/1360 به روشنی معترف است که «دوستان و من هم غافل از اين بوديم که بعدا ً با ما چه معامله خواهند کرد و ‏مرا به طور موقت برای ‏جلب اعتماد مردم ايران و خارج و اعتبار انقلاب به عنوان نردبان قدرت در آنجا می ‏گذارند و راه و برنامه خودشان را گام به گام دنبال ‏خواهند کرد. مرحوم طالقانی توصيه کرده بود و فرموده ‏بود اين آقايان وفا و صفا نخواهند داشت.‏ ولی دوستان و خود من در چنان اوضاع و احوال وظيفه شرعی و ملی خودمان می‌دانستيم که شانه از زير بار ‏مسئوليت خالی نکنيم.» کاملاً روشن است که منظور مرحوم بازرگان در این بیان،  اشاره به روحانیت حاکم و آقای خمینی است. ایشان در کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» که چاپ سوم آن در سال 63 به طبع رسیده است،  پنج دسته کسانی که چوب لای چرخ دولت موقت گذاشته اند معرفی کرده اند:1-  صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران  2- بعضی محافل روحانی مؤثر 3- بعضی محافل حزبی مؤثر 4- آقای خمینی 5- چپهای افراطی و مجاهدین.

و نه تنها در کتاب خود آقای بنی صدر و دوستانش را به عنوان کسانی که چوب لای چرخ دولت موقت گذاشته یاد نکرده است بلکه حمایت خود را  از بنی صدر در موارد مهمی  به عنوان ریاست جمهوری یاد کرده است.

 

  کسانی که آقای بنی صدر و يا روزنامه  انقلاب اسلامی را موجب تضعيف و يا شکست دولت موقت قلمداد ‏می کنند، به نظر می‌رسد که ‏در فهم ساده دموکراسی و آزادی مشکل دارند. اگر اينها قبول دارند که دمکراسی و ‏آزادی يعنی اينکه موافق و مخالف هر دو باشند و نظرات ‏‏خودشان را هم ابراز دارند و اگر دولتی و از جمله دولت موقت با مخالفت سياسی سقوط کرده باشد که اين عين ‏دموکراسی است. و آيا در ‏دموکراسی‌های موجود تجربه شده غير از اين است که موافق و مخالف برنامه و ‏نظرات خود را ارائه می دهند و به رأی اکثريت مردم و ‏با اقبال جامعه و افکار عمومی دولتی کنار می رود و ‏دولت ديگری جای او را می گيرد؟ اگر مسئله شکست دولت موقت، استعفاء و يا سقوط ‏آن بدينگونه بود، که اين تحصيل حاصل بود و ما به دموکراسی و مردم سالاری رسيده بوديم.‏

 

ازهمه کسانی که از روی غرض، نا آگاهی و يا ساده نگری می گويند: آقای بنی صدر يا روزنامه انقلاب ‏اسلامی موجب سقوط دولت ‏موقت شده اند، می پرسم مرحوم بازرگان چه عملی را در جهت مردمسالاری خواست و يا شروع کرد، ‏و آقای بنی صدر و روزنامه انقلاب اسلامی کمک نکردند ‏و با آن مخالفت کردند؟ ‏اگر در زمينه آزاديها و استقلال کسی آمد و گفت که شما با فلان حرکت آزاديخواهانه و استقلال طلبانه ‏دولت موقت مخالفت ‏کرديد، حق با اوست و من به سهم خود ازدولت بازرگان و شخص وی و همه ملت ايران عذرخواهی می ‏کنم.‏

 

اما در باره ایراد دوم و اینکه آیا روزنامه انقلاب اسلامی در باره خود بنی صدر نیز رویه انتقادی داشت؟ ابتدا عرض کنم اینجانب بعنوان مدیر مسئول روزنامه انقلاب اسلامی در دوره ریاست جمهوری بنی صدر، نه تنها معتقد نبوده و نیستم که آقای بنی صدر مبری از خطا بوده  است، بلکه  حتی قبل و بعد از آن نیزچنین اعتقادی در مورد ایشان و هیچ کس دیگری در تمام طول عمر در عمل و نظر نداشته ام و به شهادت نوشته هایم در موارد مختلف برخی گفتارها ورفتارهای آقای بنی صدر را چه در دوران ایران و چه بعد از آن به انتقاد گرفته ام. ممکن است کس و یا کسانی نسبت به بعضی از اعمال وی در دوران ریاست جمهوری نظر و انتقادهای جدی تر و سهمگینتری داشته باشند و حق هم به جانب آنها باشد، اما  اگر کسی داده‌ای دارد که به طور روشن و یقینی می‌تواند نشان دهد که آقای بنی صدر در دوران ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا با توجه به معیارهای زیر چگونه بوده است، خواهشمندم در بیان آن هیچ تعارفی نکند و حق را به بهترین شکلش اعلان کند. خوشحال می شوم به من هم اطلاع بدهد، تا نه تنها ازآنها، بلکه از تمامی ملت ایران عذر خواهم خواست و از درگاه خداوند نیز طلب توبه و مغفرت کنم. برای روشنایی بیشتر بحث اشاره کنم که که نشان داده شود بنی صدر؛ 1- در راه غیر آزادی و استقلال کشور گام نهاده، 2- جلو آزادی‌های فردی و اجتمای را سد کرده، 3- مانع آزادی مطبوعات شده و آنها را سانسور کرده، 4- دستور توقیف روزنامه ها و مطبوعات را داده،  5 - مانع حق انتخاب آزاد مردم و دخالت آنها در تعیین سرنوشت خویش شده، 6- مانع تحقق حقوق فردی و اجتماعی شده، 7- خواهان  شکنجه کردن و زندانیهای بی رویه و بی حساب و کتاب مردم، گردیده، 8- خواهان اعدام مردم به عناوین مختلف در دادگاه ها، برای تحکیم قدرت خود شده، 9- در جبهه های نبرد، از جوانان و نو جوانان پاک و معصوم، بعنوان خط بازکن و مین شکن استفاده کرده، 10- دین را وسیله تحمیق مردم قرار داده و از آن استفاده ابزاری کرده است.

از همه خوانندگان این متن خواهش دارم یافته های عینی خود را به همه اطلاع بدهند، تا دست کم برای کسی چون من دلیلی نماند که همچنان بر این باور باشیم که دعوای بنی صدر و خمینی دعوای شخصی نبود، بلکه دعوای دو نوع اسلام بود که هریک نیز در سال 60 جبهه هواداران و سخنگویان و مبارزان خودش را داشت؛ اسلام آزادی در برابر اسلام زورمداری. از دید من نوعی که در آن بحبوحه از نزدیک شاهد اوضاع بودم آقای بنی صدر، نه اینکه به مثابه یک انسان خطایی در گفتار یا رفتار نداشت که چه بسا خطاهایی بس سهمگین نیز داشت، اما او در یک انتخاب نهایی و البته بسیار سخت و کمرشکن، پست ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا و عزیز ماندن نزد خمینی و بیت را به منظور ایستادن روی حق و دفاع و ایستادگی از دمکراسی و دین آزادی از دست داد. بعید می دانم اگر کسی به این درک از تاریخ سالهای اول انقلاب برسد، برایش سخت باشد به من وسایر مسئولین روزنامه انقلاب اسلامی هم حق دهد که در خط اصلی یعنی تقابل دو اسلام، علیرغم همه کم و کاستیها و  حتی اشتباهات تاکتیکی، به طور نسبی در همان سال 60 به عمق فاجعه ولایت فقیه پی بردیم و البته برای این درک خود از هر آن چه داشتیم گذشتیم.  بنابر این نسبت به آنچه در فوق عنوان شده چه انتقادی می توانستیم در روزنامه  به بنی صدر داشته باشیم؟

 

کوتاه سخن اینکه: دو خط آزادی ، استقلال و حقوقمداری و استبداد و انحصار طلبی که با نقاط قوت وضعف خود که ازمشروطه شروع شده و و رو در روی هم قرار گرفته و همچنان ادامه داشته تا به منظور باز یافت آزادی، استقلال و حقوق از دست رفته خویش در انقلاب شرکت کردند  و موجب پیروزی آن گردیند. اما بعد از پیروزی غفلت از اینکه آقای خمینی رهبر انقلاب  خود در خط اسلام بیانگر قدرت  است و نه آزادی، با ساخت ابزار قدرت نظیر دادگاهای انقلاب، سپاه پاسداران ،جهاد سازندگی و... و و در اختیار وی قرار گرفتن  در نتیجه در کنار حامی و پشتیبان  خط استبداد و انحصار طلبی و یا به عبارت دیگر خط اسلام  بیانگر قرار گرفت.  و باز تقابل این دو خط شروع شد. با پیروزی آقای بنی صدر در انتخابات ریاست جمهوری، تقابل این دو خط وضوح بیشتری پیدا کرد و با کودتا علیه اولین منتخب مردم خط دوم بر خط اول غلبه پیدا کرد.

 در این دوران از دید من  با تمام فراز و نشیبهائی که  در این دوران داشته ایم، بحق می‌توان گفت، روزنامه انقلاب اسلامی دو جریان آزادیخواهی و استقلال‌طلبی و انحصارگری و قدرت‌طلبی را بوضوح نشان می‌دهد و از این نگاه، انقلاب اسلامی تاریخ مدون دو جریان فوق است و همین نقش تاریخی است که استبدادگرایان ولایت فقیه و دیگر مستبدان را برآشفت و با وجودی که آنها صدا و سیمای جمهوری اسلامی و علاوه بر منبر و محراب و جمعه و جماعات تمام رسانه‌های دیگر را در اختیار داشتند، تا روزنامه آزاد بود، قادر به تعطیل همۀ حقوق و آزادیها نشدند و این روزنامه به تنها صدای آزادیخواهان و استقلال‌طلبان تبدیل شده بود و به حدی آنها را در تنگناه قرار داده بود که بازجوی اینجانب در مقام پاسخ به اینکه «من چه گناهی کرده‌ام که باید اسیر دست شما باشم» گفت، "تو فکر می‌کنی که بیگناهی، هر چه هست زیر سر توست و همه فسادها و اغتشاشات زیر سر روزنامۀ تو بود. دیدی وقتی روزنامه را تعطیل کردیم آقای بنی‌صدر نتوانست تو بگوید." و بحق روزنامه تنها صدای بنی‌صدر بود که با خاموش کردن روزنامه، صدای وی را نیز خاموش کردند و در حقیقت صدای آزادی و آزادی خواهی را خاموش کردند.

آنچه که به یادگار مانده و اکنون در اختیار همگان قرار می گیرد، نتیجه یک کار جمعی است و به تک تک کارکنان روزنامه تعلق دارد و من به عنوان عضوی از یک کار تیمی شاید تنها کاری که کرده ام، کوشش کرده ام با کمک دیگران امکان بروز استعداد و توانائی جمع فراهم شود و نیروی ایجاد شده جمعی را در جهت استیفای حقوق مردم هدایت کنم  و آنرا به سمت  کسب آزادی و استقلال فردی و اجتماعی به پیش برده و از اتلاف نیرو جلوگیری بعمل آورم. این کارنامه که هم اکنون موجود است، نتیجه ایثارگری ها و شجاعت‌ورزیهای شبانه روزی گروهی از انسانهای پاکباخته ایرانی است که بر آرمان خود ایستادگی کردند و بهای آن را نیز پرداختند و راهشان که راه پاسداری از آزادی بیان و حقوق و کرامت انسان ایرانی بود مستدام باد و خداوند بزرگ از گنجینه رحمت خویش پاداش بی حسابشان دهد.  و الله اعلم بالصواب 

 

دو تذکر:

1- از مجموعه کامل بایگانی روزنامه در حال حاضر7 شماره کسری  وجود دارد که سعی می شود در اسرع وقت که کار اسکن آن به پایان رسید، به آن پیوست گردد.

2- قبل از اینکه روزنامه انتشار عمومی پیدا بکند، 6 و یا 7 شماره آزمایشی برای اعضای کارکنان روزنامه جهت برطرف کردن بعضی از نواقصی کار منتشر شد، افزون بر این، بعد از بستن روزنامه که با چراغ سبز آقای خمینی و  دستور اقای بهشتی و حکم دادستانی انقلاب آقای لاجوردی صورت گرفت، دو شماره ی " به اصطلاح" غیر قانونی نیز منتشر گردید. در صورت دسترسی،  آن ها  نیز   به مجموعه افزوده خواهد شد.

و اینک این شما و این آرشیو روزنامه انقلاب اسلامی که به عنوانِ تجربه ای تاریخی در اختیار عموم قرار گرفته است.

آدرس  دسترسی به بایگانی(= آرشیو) روزنامه به قرار زیر است:

http://www.roshanbakhsh.com/Download/

 

 

محمد جعفری

مدیر مسئول روزنامه انقلاب اسلامی در دوران ریاست جمهوری بنی صدر